پيام
+
رد انگشت خودت بود ولي ما خورديم
شوکران از لب ليوان تو خوردن دارد
موج کف کرده طوفانيو بي ماهو نگاه
دل به اين ورته تاريک سپردن دارد
رد انگشت تو بر گودي فنجان من است
از کجا دست به آينده ي فالم بردي
همه ديدن که يک سيب معلق دارم
لعنتي پيش خودم زير سوالم بردي
رد انگشت تو بر پيرهن پاره ي من
بر تنم جز اثر مرگ مگر چيزي هست
در لباسي که از اين معرکه ها ميگذرد
سايه ي بي سرو پاييست اگر چيزي هست
بانوي خوبي ها
94/8/14
هواي حوصله ام ابريست
اين نهميه