پيام
+
زير خاکسترم انگار دري باز شدو
ساقه ي سيب شدم حسرت حوا برخواست
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
گردو خاک از لبه ي اقد سريا برخواست
شاخه در شاخه فريبم سبدي سيب به چه
دامني از تب گندم ببرو نانش کن
با سکوتي که تو داري سر زا ميميري
بغض اندوخته را لو بده عصيانش کن
شاخه هايم هوس پنجه ي چيدن دارند
من درختم تو به اندازه ي من انساسي
من اسيرم تو برو شاخ زمين را بشکن
بانوي خوبي ها
94/8/14
هواي حوصله ام ابريست
اين هفتميه