پيام
+
من که ازمنطق_و دستور حقيقت گفتم
به مضامين مجازي تنم فکر نکن
باز با اين همه هروقت غمي شيه کشي
من همين نبش کنارو چمنم فکر نکن
يا که خاکي به سر آيينه ي بکر کنيد
يا از اين جا به غبار سخنم فکر کنيد
شانه بر شانه ي هم پشت به هم ساييدن
خورده شن ها صفو صف پشت هم انبوه شدن
مثل واگيرترين حادثه دورم کردن
قطعه هاي بدنم بافتي از کوه شدن
قد کشيدم سر دوشم به لب ابر رسيد
سر براوردمو ديدم که چقدر اروندم
بانوي خوبي ها
94/8/14
هواي حوصله ام ابريست
اين چهارميه